پارادوکس ابولهول
یونانیان باستان عقیده داشتند موجوداتی اساطیری به نام <ابوالهول> در جادهها و راهها کمین میکنند و مسافران رو آزار میدهند، ابولهولها موجودات غول پیکری بودند، ترکیبی از انسان و شیر، چیزی شبیه ابوالهول مصر، که در جادهها میایستادند و راه مسافران رو میبستند، آنها از مسافران یک سوال میپرسیدند، اگر مسافران جواب درست میدادند اجازه عبور مییافتند وگرنه ابولهولها آنها رو از هم میدریدند. <ادیپوس شهریار> در نمایشنامه <سوفوکل> با پاسخ دادن به سوال یک ابوالهول، شهری رو از مصیبت نجات میده و به پادشاهی میرسه. شکلگیری چنین اسطورهای در سه هزار سال پیش تنها یک دلیل میتونه داشته باشه!. یونانیان دانایی رو تنها راه زیستن یا حتی شهریاری میدونستن. وقتی افلاطون در آرمان شهر خیالیش به این نتیجه میرسه که فیلسوفان باید حکومت رو به دست بگیرن، چندان حرف عجیبی نمیزنه .دانایی، یگانه راه عبور از جاده هاست. مسافر خاک الود با ترس و لرز میپرسه: آگاهی به چه قیمتی؟ و ابولهول با خونسردی جواب میده: به قیمت زندگیت!
اما اگاهی چیزی دست نیافتنی هست. پاسخ دادن به سوالهای ابولهول کار چندان آسانی نیست و حتی غیرممکن هست. ابولهول با پنجه غول پیکرش راه رو بر تو میبنده و از تو میپرسه: اگر یک مرد بگوید من دروغ میگویم، آیا باز هم دروغ میگوید؟! .. پاسخ مثبت یا منفی به این سوال بیفایده است. اگر ابولهول چنین سوالی از شما پرسید بهتر هست سکوت کنید و خودتون رو برای مرگ آماده کنید!
معماهای بیجواب ابولهول ها به sorties مشهورن. کلمه soros در زبان یونانی به معنای ((خرمن)) هست چرا که معمای خرمن، لاینحلترین سوال ابولهول ها به حساب میاد:
ابولهول: آیا یک دانه گندم میتواند به تنهایی خرمنی بسازد؟! دو دانه گندم چطور؟! سه دانه گندم؟
ابولهول این سوالهای سلسلهوار رو از تو میپرسه و پاسخ تو به هر کدوم از اونها یک نه قاطع خواهد بود. احتمالا یک شبانه روزی میگذره و تو وقتی به خودت میای که اون میپرسه: آیا ده هزار دانه گندم خرمنی تشکیل میدهد؟! اون وقت هست که تو بازی رو باختی بی اون که مرز تبدیل دانه به خرمن رو دونسته باشی.
فرض کنید که در آخرین لحظه جرات میکنی و به ابولهول میگی بله ،ده هزار گندم یک خرمن است. در این صورت ابولهول سوالاتش رو اینگونه پی میگیره: اگر ده هزار دانه گندم خرمنی بسازد، پس نه هزار و نهصد و نود و نه گندم هم خرمنی میسازد...... اون اعداد رو یکی یکی پایین میاد تا به صفر برسه و اون وقت هست که تو میتونی اون اعداد رو شمارش معکوس زندگیت به حساب بیاری! معماهای ابولهول به تو نشون میدن ساده ترین مفاهیمی که فکر میکنی به اونها آگاهی داری،در واقع تاریک ترین نقاط فکر تو هستن. همه ما ادعا میکنیم تفاوت یک دانه گندم و خرمن رو میدانیم اما ابولهول ها به ما ثابت میکنن که ما هیچ نمیدانیم
فلسفه ابهام در یونان باستان بازار گرمی داشت. روزگاری که افلاطون و ارسطو شاگردانش از منطق و دانایی حرف میزدن، کسان دیگری هم بودن که در کوچه های اتن پرسه میزدن و به رهگذران یاد اوری میکردن که هیچ حقیقتی وجود نداره. اونها در اصطلاح سوفیست بودن.فیلسوفانی که در فلسفه اسلامی به سفسطه گرایان یا سوفسطاییان مشهور شدن. سوفیستها این توانایی رو داشتن که به شیوه ابولهول ها،با چند بازی زبانی به تو بفهمونن که تا امروز اشتباه میکردی:روز لزوما روشن تر از شب نیست، دو خط موازی ممکن است روزی به هم برسن یا مادر تو لزوما بزرگ تر از تو نیست! سوفیستها با تدریس اصول فلسفه در امد خوبی داشتن در صورتی که افلاطون و ارسطو دانایی خود رو بی مزد به شاگردان میبخشیدن.
قدرت گرفتن فلسفه افلاطونی و ارسطویی باعث شد نسل سوفیست ها در یونان باستان منقرض بشه،اما فلسفه زبان امروز کم کم به این نتیجه میرسه که اگر در تاریخ فلسفه،امثال افلاطون و ارسطو راه سوفیست ها رو سد نکرده بودن، بشر به افق های اندیشه بازتری راه یافته بود، از بزرگترین سوفیست ها یا سفسطه گرایان یونان باستان میشه به سقراط اشاره کرد که تکه کلامی داشت به این عنوان:((انقدر میدانم که هیچ چیز نمیدانم)) و بزرگترین دشمن فیلسوفان اون زمان به شمار میرفت چون با سوال پیچ کردن و چند بازی زبانی فیلسوفان، فلسفه اونها رو به زیر سوال میبرد،
- ۰ نظر
- ۲۹ آبان ۰۰ ، ۰۹:۴۲